فیلم « فصل هرس» به کارگردانی لقمان خالدی جدای از این که به مثابه «سندی ارزشمند» در انسان شناسی تصویری قابل ارجاع است، ساختار روایی آن واجد ارزشهایی است که آن را از مستندی صرفا گزارشی فراتر برده است.
داستان فیلم درباره فردی است به نام «قاسم تک دهقان» در روستایی دورافتاده که ادعا می کند داروی سرطان را کشف کرده و به دنبال ثبت آن است. اما به دلیل آزارها و بی عدالتی هایی که درمسیر ثبت قانونی این اکتشاف متحمل شده، دیگر نمی تواند به کسی اعتماد کند. تک دهقان بعد از گذشت یازده سال در عین اعتماد نداشتن به افراد و اجتماع اطراف خود، همچنان تلاش می کند تا به موفقیت برسد.
«فصل هرس » به یمن کارگردانی و البته تدوین هوشمندانه فیلمساز جوان بیش از این که بخواهد از طریق شخصیتِ فیلم ، جامعه نامتعادل را مورد واکاوی قرار بدهد و به سمت اثری جامعه شناختی گرایش پیدا کند، هوشمندانه روی شخصیت قاسم تک دهقان متمرکز شده و در این مسیر هر اتفاق و حتی نکته ای به تعمیق این شخصیت کمک می کند، تا جایی که به «مستند پرتره » جذابی تبدیل می شود. البته در تعریف مرسوم پرتره نگاری، مخاطب با شخصیت محوری آشنایی نسبی دارد. اما اطلاعات تماشاگر درباره سوژه اصلی این فیلم در حد خلاصه داستانی دو جمله ای است. در حالی که در فیلم هایی با حضور چهره های شناخته شده ملی و بین المللی هنری، سیاسی، اجتماعی و… معمولا تماشاگر شناخت اولیه ای از آنها دارد و فقط برای کنجکاوی بیشتر به تماشای زندگینام هشان م ینشیند تا اطلاعاتش و حتی نگاهش به او کاملتر شود و یا تغییر کند. در «فصل هرس » تماشاگر هیچ شناختی از «شخص» قاسم تک دهقان ندارد و فقط «شخصیت» او مشخص شده که به دنبال ثبت داروی کشف کرده سرطان است. فیلمساز به مرور هم «شخص» و هم «شخصیت» او را به تصویر می کشد و در نهایت تماشاگر متوجه می شود که این آدم واجد چه خصوصیات منحصر به فرد و حتی پیچیده ای است. به عبارت دقیق تر غیر از روایت زندگی و دردسرهای پیش روی تک دهقان ، «پرتره ای» ساخته می شود که قبل از آن در دنیای واقعی برای مردم قابل شناخت وحتی اهمیت نبود.
نکته مهم فیلم این است که روحیات جستجوگر شخصیت در فیلم نمود پیدا می کند. در ابتدای فیلم شاهد هستیم که مرد مشغول باغداری و هرس کردن درختان است؛ رفتاری که در ادامه فیلم هم می بینیم که در مسیر رسیدن به هدفش مشغول زدودن نگاه های غیر انسانی آدم های اطراف اش است. فیلم که از وسط شروع می شود ، به مرور از یکسو همسر و فرزندان مرد را معرفی می کند و از سوی دیگر روی نحوه برخورد کارمندان و مسئولان ادارات دولتی با موضوع کشف دارو متمرکز می شود. هر چه به جلو گام برمی داریم از طریق اندازه نماها تنهایی مردی هویدا و عریان می شود. آن جا که در خلوت گریه می کند و فقط ناگفته های خود را می تواند مقابل دوربین بگوید و خانواده اش در جریان آن نیستند. در واقع دوربین به تنها پناهگاه او تبدیل می شود. اما با وجود راحت بودن نسب یاش مقابل دوربین، از طریق نورپردازی فضای رازآلودی ترسیم می شود و گواه این است که هنوز حرف های نگفته زیاد دارد! ضمن این که «راز آمیز » بودن فرمول اکتشاف سرطان به آن اضافه و در تار و پود ساختار فیلم هم تنیده می شود. یعنی با این که متوجه می شویم که مرد همچنان نسبت به اجتماع بی اعتماد است، اما حرف هایی را بیان کرده. درعین این که مردی خوب و دوستدار خانواده اش است، اما نمی تواند بیش از این سخن بگوید و راز اصلی مرد فیلم همچنان تا انتها سر به مهر باقی می ماند. ضمن این که با وجود سمپاتی زاویه نگاه فیلمساز به مرد، در صحنه ای از فیلم از او فاصله می گیرد و می پرسد که شاید کشف داروی سرطان توهمی بیش نباشد! هنگام پاسخ دادن مرد را در مدیوم شات می بینم که با لحظه ای سکوت با اعتماد به نفس رو به دوربین، پرسش کننده را به گذشت زمان دعوت می کند. زورآزمایی و مصاف مرد با جامعه علی رغم شکست های پی درپی اش، یادآور مستندهای کلاسیک تاریخ سینماست. در پایان این مستند شاید ناامید کننده به نظر برسد که آیا بالاخره میان این اجتماع بی رحم، صدای قاسم تک دهقان شنیده می شود و او به هدفش می رسد؟! اما در پس این سوال ، تنها فردی که در ذهن تماشاگر باقی می ماند کسی نیست جز قاسم تک دهقان
گفت و گو با لقمان خالدی
آقای خالدی در بین موضوعاتی که شنیدن خبری در مورد آن یا ساخته شدن فیلمی مستند در مورد آن برای مخاطب ایجاد جذابیت می کند، شما سراغ آقای قاسم تک دهقان رفتید که می گوید؛ دارویی برای درمان بیماری سرطان کشف کرده است و در مورد او و کاری که انجام داده و هنوز هم در پی تکمیل آن است، فیلمی مستند ساختید. چطور او را پیدا کردید؟
واقعیت این است که من به اتفاق آقای شاه محمدی که تهیه کننده فیلم بودند، در پی ساخت مستندی در مورد نخبگان این سرزمین بودیم. به همین خاطر به بنیاد نخبگان رفتیم و از آنها خواستیم لیستی از نخبگان را به ما بدهند. آنها هم لطف کردند و لیستی را در اختیار ما گذاشتند. ما در بین آنها با اسم یکی از نخبگان مواجه شدیم که در کارنامه اش بیش از هفده اثر ثبت شده داشت. اگاهی از وجود چنین شخصی برای من خیلی جذاب بود. بعد فکر کردم که یک چنین آدمی با چنین دانشی باید اتفاقات جالبی در زندگی برایش افتاده باشد.
پیگیر شدم و در یکی از روستاهای آب یک قزوین با او ملاقات کردم. وقتی با هم بیشتر آشنا شدیم من متوجه شدم که آقای تک دهقان دارویی هم برای معالجه و درمان سرطان ساخته است.
انگیزه شما برای ساخت مستند در مورد کسی که مدعی کشف داروی ضد سرطان است، بیشتر بخاطر خود او بود یا کاری که انجام می داد یا در حال انجام آن بود؟
من دو نفر از عزیزان خود را به خاطر بیماری سرطان از دست داده ام و کیی از دلایلی که باعث شد به سراغ ساخت چنین سوژه ای بروم، این بود که پیدا کردن دارویی برای درمان سرطان برای خود من یک دغدغه شده بود. وقتی اقای تک دهقان به من گفت که دارویی در ارتباط با درمان سرطان کشف کرده خیلی بیشتر علاقمند شدم تا به کار او و به دارویی هم که در مورد آن صحبت می کرد، بپردازم. همان ایام پرونده پزشکی دوستم را به آقای تک دهقان نشان دادم . آقای تک دهقان با دیدن مدارک پزشکی گفت که بیماری دوست شما در مرحله ای است که دیگر نمی شود برایش کاری کرد. چون سرطان خیلی از قسمت های مغزش را درگیر کرده و به زودی اتفاقات بدی برایش می افتد. از طرفی هم فشارهایی که به خود آقای تک دهقان وارد می شد، برای من حائز اهمیت بود. چون در همان زمان که من در حال کار با او بودم، با خودم می گفتم آخر چطور ممکن است این همه نیاز به داروی ضد سرطان در کشور وجود داشته باشد و کسی یا مرکزی یا جایی قدمی برای عملیاتی کردن تولید دارو برندارد؟! یازده سال است که آقای تک دهقان درگیر این داروی ارزشمند است. حس من این بود که فضایی که بوجود می آمد فضایی بود که آقای تک دهقان می توانست داروی مورد نظرش را آزمایش کند و تاثیر دارو را به کسانی که می توانستند در راه رسیدن به نتیجه نهایی به او کمک کنند، نشان بدهد. ایجاد گره و مشکل در روند کار اقای تک دهقان هم از نکاتی بود که مرا به ادامه کاری که در حال انجام آن بودم، ترغیب می کرد. بنابراین من در کنار پرداختن به شخصیت خلاق سوژه به داروی ضد سرطانی که در حال دستیابی کامل به فرمول آن بود، هم پرداختم.
آیا فکر می کنید با ساخت مستند «فصل هرس» که جوایز متعددی در جشنواره های محتلف دریافت کرد کمکی هم به اقدامات انساندوستانه که شخصیت مستند شما در پی اثبات آن بود، کرد؟
ببینید، یکی از نگرانی های اقای تک دهقان از دست رفتن همه زحماتی بود که ظرف یازده سال کشیده بود. به عبارتی او نگران لو رفتن فرمولش بود. سعی من بر این بود تا با این مستند یک سند تصویری از کل فعالیت ها و اقدامات آقای تک دهقان باشد. از طرف دیگر امیدوار بودم که بعد از ساخته شدن فیلم آقای تک دهقان و کاری که در حال انجام آن هستند، دیده بشود.
امیدوار بودم بتوانم توجه مسئولین را به اهمیت موضوع جلب کنم. دوست داشتم پرداختن به موضوع تلنگری باشد از زبان آقای تک دهقان که؛ «لطفا مرا ببینید. در مورد کار من از من بپرسید. اجازه بدهید من هم از خدمتگزارانی باشم که سعی در خدمت به هموطنانم و بشریت دارند». دلم می خواست فیلم من زبان حال آقای تک دهقان باشد. اجازه بدهید این را هم که قبلا هم در جایی گفته ام برای شما بگویم که؛ یکی از سختی های من در هنگام ساخت این پروژه، فضای بی اعتمادی بود که در اطراف این شخص شکل گرفته بود. او به خاطر موقعیت دارو، ابتدا نمی توانست به من اعتماد کند. پروسه اعتمادسازی برای من حدود یک ماه طول کشید.
او بعد از تحقیقات فراوان توانست به من اعتماد کند. روند این اعتماد سازی به گونه ای پیش رفت که تک دهقان احساس کرد دوربین من می تواند محافظ فرمول دارویی وی باشد و بعد از آن هر زمان که می خواست با موسسات داروسازی برای ثبت و راستی آزمایی داروی خود قرار ملاقات بگذارد، دوربین من هم باید با وی همراه می شد. او فکر می کرد که اگر کسی تصمیم داشته باشد که فرمول وی را سرقت کند، با وجود این دوربین و تصاویر ثبت شده آن عقب نشینی خواهد کرد. درهرحال امیدوارم مردم فیلم را ببینند و آنرا بپسندند.
نویسنده: فرانک آرتا