از مرتضی پاشایی و ابوالفضل پورعرب تا سوفیا ورگارا و لانس آرمسترانگ
بعضی ها فکر می کنند درد و رنج و فقر و بیماری، مختص آدم های معمولی است و ستاره های خوش آب و رنگ دنیای هنر یا ورزش، از هر نقص و بیماری و مشکلی مصونیت دارند اما سختی های زندگی بین افراد جامعه فرق قائل نمی شود و حتی شاید بعضی از این تجربه ها برای مشاهیر، سخ تتر و دردناک تر باشد. بیماری هم مثل باقی مشکلات زندگی، برای همه پیش می آید و یکی از این بیماری های سخت، که به همان نسبت مردم عادی، گریبانگیر مشاهیر زیادی شده، سرطان است.
شاید فکر کنید که برای ستاره ها درمان سرطان راحت تر است چرا که از امکانات مادی و معنوی بهتری (مثل تیم پزشکی مجرب، بیمارستان های خصوصی درجه یک و حمایت عاطفی طرفداران شان) برخوردارند. اما این فقط یک وجه ماجراست و اگر وجه دیگرش را نگاه کنیم، متوجه می شویم که به علت حواشی ای که همیشه حول محور زندگی خصوصی افراد مشهور وجود دارد، ابتلا به انواع بیماری ها (از جمله سرطان) می تواند تبعات عصبی و روانی بیشتری برای این افراد به دنبال داشته باشد؛ مسائل و مشکلاتی مثل شایعه پراکنی، کنجکاوی بیش از حد و قضاوتهای سطحی، خطری است که همیشه مشاهیری را که مبتلا به یک بیماری جدی شده اند، تهدید کرده است.
اما آدمهای قوی، از سخت ترین میدان های مبارزه هم سربلند بیرون می آیند و هستند در میان ستاره ها کسانی که با وجود همه حواشی و سختی هایی که بیماری برایشان به همراه داشته، با روحیه ای قدرتمند از جنگ با بیماری سربلند بیرون آمده اند و الگوی الهام بخشی برای همه کسانی شده اند که به نحوی با بیماریهای
مشابه دست به گریبانند. در این مطلب به داستان زندگی و بیماری چند نمونه از بمب های روحیه و انگیزه که در مواجهه با سرطان خود را نباخته اند، پرداخته ایم.
جوانی که جاودانه شد
قبل از مرتضی پاشایی هم هنرمندان هموطن زیادی به سرطان مبتلا شده بودند اما جوانیِ این خواننده مشهور پاپ در هنگام مرگ، و برگزاری تشییع جنازه ای که از لحاظ جمعیت، یکی از رکوردهای تشییع جنازه در ایران به حساب می آید، باعث شد توجه همه به موضوع سرطان و شیوع روزافزونش جلب شود. با وجود این که پاشایی کمتر از یک سال با بیماری سرطان دست و پنجه نرم کرد ولی روحیه و نحوه برخورد او با بیماری، یکی از به یاد ماندنی ترین وجوه زندگی این هنرمند بود. علائم بیماری پاشایی از اواخر سال 92 آغاز شد و او با شکایت از درد معده و ریفلاکس و تغییرات وضعیت گوارشی به پزشک مراجعه کرد که بعد از آندوسکوپی و آزمایش های دیگر، تومور معده تشخیص داده شد. این خبر به سرعت و از منابع غیررسمی در میان مردم منتشر شد و ظاهر متفاوت پاشایی به دلیل شروع شیمی درمانی، شایعات را تقویت کرد ولی چون هنوز نمی خواست خبر بیماری اش به صراحت اعلام شود، به طور تلویحی شایعات را تکذیب کرد. او در همان زمان و با همان چهره متفاوت به روی صحنه می رفت و کنسرت های پرجمعیتی را اجرا می کرد و با روحیه قدرتمند و مثال زدنی اش، کار هنری اش را پیگیری می کرد.
اما بیماری او بیماری ای نبود که بتوان مدتی طولانی پنهانش کرد و بالاخره با تغییراتی که در ظاهرش به وجود آمد، آشکار شد. او در مصاحبه ای که اردیبهشت ماه امسال بعد از کنسرتش در کرمانشاه انجام داد، به صورت سربسته به بیماری اش اشاره کرد و گفت: « در زندگی هرکسی یک سری مشکلات پیش می آید و خب این بیماری هم برای من یک مشکل عجیب و غریب بود که البته خیلی ها بزرگش کردند و حتی خبر فوت مرا در فضای مجازی پخش کردند.
اما شاید باورتان نشود که با وجود این بیماری، هیچ تغییری در زندگی من ایجاد نشد و از نظر حال روحی من همانی هستم که بودم چون اعتقاد دارم که همه چیز در زندگی ام درست است و هر اتفاقی که بخواهد بیفتد، می افتد و من همچنان از زندگی لذت می برم. آنقدر از طرفدارانم انرژی می گیرم که اصلاً جایی برای فکر و خیال و غم و غصه باقی نمی ماند. »
در این گفت و گو مشخص بود که اگرچه بیماری پاشایی جدی است ولی او بیماری را جدی نمی گیرد و عزمش را جزم کرده که با قدرت و روحیه به فعالیت هنری ادامه بدهد و نگذارد که سرطان او را خانه نشین کند. حتی بعضی از دوستانش با تراشیدن موهای سرشان تصمیم گرفتند ظاهری شبیه او داشته باشند و مرتضی را در روند درمان و بهبودی اش درمان کنند.
در ماه های آینده، همزمان با فعالیت هنری مصرّانه پاشایی که با روحیه ای مثال زدنی همراه بود، شایعات و حواشی ناخوشایندی حول محور بیماری او شکل می گرفت و حتی بعضی معتقد بودند پاشایی مبتلا به سرطان نیست و مدیر برنامه هایش این قصه را برای رونق بخشیدن به کنسرت های او ساخته و پخش کرده است. ولی این حرف و حدیثها که هرکسی را آزار می دهد و می توانست به گوشه گیری و دل بریدن مرتضی از جامعه منجر شود، هرگز او را از میدان به در نکرد و حتی شماری از بهترین کارهایش (از جمله تیتراژ ماه عسل) را در همین دوران پرفراز و نشیب زندگی اش ساخت و با موفقیت چشم گیری هم روبه رو شد.
در ماه های اخیر اما دیگر کمتر کسی به جدی بودن بیماری پاشایی شک داشت و او قبل از مرگش، چندین بار در بیمارستان بستری شد و روند درمانش موضوع مورد توجه جوانان در شبکه های اجتماعی بود. شاید بگویید پاشایی در مبارزه با سرطان پیروز نشد و سرانجام مرگ را پذیرفت ولی نکته مهم داستان زندگی این هنرمند و چیزی که شخصیت این خواننده پاپ را از بسیاری از مبتلایان به سرطان متمایز می کند، نحوه برخورد او با بیماری است. او در طول دوران بیماری اش، هرگز لب به شکایت باز نکرد و از سرنوشت و زندگی و خدا گلایه نکرد و در تمام گفت و گوهای رسمی و غیررسمی اش، خدا را به خاطر چیزهایی که به او بخشیده، شاکر بود. او با وجود جوانی، از پختگی و آرامشی برخوردار بود که در عین تلاش برای لذت بردن از زندگی و استفاده از تک تک لحظه ها، از قدرت توکل و پذیرش نیز آگاه بود. پاشایی به گفته دوستان و نزدیکانش، در سخت ترین روزهای بیماری اش، به اطرافیانش روحیه می داد و خود را انسان خوشبختی می دانست.
او در یک مصاحبه گفته بود: «همیشه از خودم سوال می کنم که چرا سالهاست هیچ آهنگی ماندگار نمی شود؟ و آرزو دارم کارهایم را طوری بسازم که ماندگار شود. » امروز همه می دانیم که مرتضی پاشایی به آرزویش رسیده است و آهنگهای او حتی اگر ارزش هنری خارق العاده ای نداشته باشند، به خاطر زندگی کوتاه و سرشار و به یادماندنی خالق این آثار، جاودانه شده اند.
رویارویی سوپراستار قدیمی سینما با سرطان
ابتلای ابوالفضل پورعرب به سرطان، یکی از پرحاشیه ترین بیماری های چند سال اخیر بود. پورعرب از سال 89 به خاطر ابتلا به سرطان کم کار شد و در محافل هنری هم کمتر ظاهر می شد تا این که با چهره ای تکیده در مراسم تجمع هنرمندان برای اعتراض به فیلم موهن آمریکایی شرکت کرد و سوژه رسانه ها شد. با انتشار عکس های او، شایعاتی که اعتیاد یا ابتلا به ایدز را به این بازیگر قدیمی سینما نسبت می دادند، به سرعت همه جا منتشر شد و باعث ناراحتی و افسوس طرفداران این هنرمند شد. بعد از مدتی شایعات تکذیب و اعلام شد که پورعرب به سرطان مبتلا شده است ولی هرگز نامی از نوع سرطان او برده نشد. مدتی بعد خبر مرگ او در رسانه ها منتشر شد که آن هم به سرعت تکذیب شد و تنها تأثیرش، آزردن روح و روان این ستاره سینمای دهه 70 کشورمان بود.
با انتشار حرف های ضد و نقیض درباره زندگی شخصی و بیماری ابوالفضل پورعرب، جوِّ ناخوشایندی برای این بازیگر که مشغول درمان بیماری خود بود ایجاد شد و در همین زمان بود که رییس جمهور وقت، محمود احمدی نژاد، به صورت سرزده به عیادت او رفت و از پدر و مادر پیرش دلجویی کرد. مادر پورعرب هم برای تشکر از این عیادت که معتقد بود باعث تقویت روحیه پسرش شده، به احمدی نژاد یک جلد قرآن هدیه کرد.
کل پروسه درمان پورعرب سه سال طول کشید ولی تجربه سرطان برای او، به اندازه حواشی ای که این بیماری برایش ساخت، دردناک و آزاردهنده نبود. آقای بازیگر که تابستان امسال با چهره ای رو به بهبودی در محافل و جلوی دوربین رسانه ها ظاهر شد، دل پردردی از برخورد جامعه با بیماری اش داشت. او در مصاحبه ای گفت: «سرطان من خوشخیم بود و به خیر گذشت، اما من در این سه سال سختی های یک سرطان بدخیم را کشیدم. بیماری ام آنقدر حاد نبود که شایعه مرگ مرا همه جا پخش کنند. مدتی مریض بودم و در حال مداوا، اما ترجیح دادم کمتر کار کنم و حتی رسیدم به جایی که می گفتم ای کاش از اول کار نمیکردم و امروز این حواشی دنبالم نبود. این شایعات آنقدر بد بود که به اندازه بیماری اذیت شدم، اما به هر حال دعای مردم و کسانی که همیشه همراه من بودند، باعث بهبودم شد. »
گفته ها و شنیده ها حکایت از این دارند که سوپراستار سال های دور سینما، خوشبختانه سلامتی اش را به دست آورده و توانسته با وجود همه کم لطفی ها و حرف و حدیث هایی که دوره درمان بیماری اش را سخت تر کرده بود، با حفظ قدرت روحی و پیگیری درمان، توانسته بیمار یاش را کنترل کند.
رویارویی خانم هنرپیشه با سرطان
شاید کسی باورش نشود پردرآمد ترین هنرپیشه زن تلویزیون آمریکا، سال ها پیش با سرطان دست به گریبان بوده و بعد از ماه ها درمان به زندگی بازگشته است. سوفیا ورگارای 42 ساله، بازیگر سریال خانواده مدرن، 3 سال است که پی در پی به عنوان پردرآمد ترین هنرپیشه زن تلویزیون آمریکا شناخته می شود ولی سرطان پولدار و فقیر نمی شناسد و ممکن است سراغ هر کسی برود. این سوپراستار کلمبیایی چند سال پیش به طور اتفاقی در حالی که برای چکاپ به پزشک مراجعه کرده بود، متوجه شد به سرطان تیروئید مبتلا شده است.
این خبر برای سوفیا شوک بزرگی بود و تصمیم گرفت جریان را رسانه ای نکند و در سکوت خبری به دنبال درمان بیماری اش برود. راهی که پزشکان به او پیشنهاد کردند، جراحی بود و ورگارا قبول کرد تن به تیغ بدهد. سوفیا خوش شانس بود که بیماری اش در مراحل اولیه تشخیص داده شد، چون اگر دیرتر متوجه می شد، ممکن بود کار از کار بگذرد. طی یک جراحی نفس گیر و طولانی، توده سرطانی با موفقیت از گلوی سوفیا خارج شد و بعد هم درمان به شیوه رادیوتراپی ادامه پیدا کرد.
ورگارا که در آن زمان پسر خردسالی داشت، بیشتر نگران شرایط روحی فرزندش بود تا خودش. او تلاش کرد ابتلایش به سرطان، روی اعضای خانواده اش تأثیر نامطلوبی نگذارد. او در دوره درمانش از رسانه ها و مردم فاصله گرفت و بعدها دلیلش را عدم تمایل به صحبت درباره بیماری اش عنوان کرد.
ورگارادر طول دوره درمان، سبک زندگی اش را تغییر داد و این طور که خودش می گوید: «سرطان باعث شد زندگی ام برای همیشه تغییر کند. رژیم غذایی سالم تری در پیش گرفتم، سیگار را کنار گذاشتم و ورزش را به برنامه روزانه ام اضافه کردم. » ورگارا می گوید: «سرطان به من آموخت که به مشکلات کوچک و پیش پاافتاده زندگی اهمیت ندهم. »
این ستاره تلویزیونی که اصلیتی کلمبیایی دارد، بعد از بهبودی به فعالیت های عام المنفعه برای درمان سرطان پرداخته و در بوگوتا، پایتخت کلمبیا، انجمن خیریه مبارزه با سرطان راه اندازی کرده است. ورگارا معتقد است سرطان بیماری شکست ناپذیری نیست و می توان در مبارزه با این بیماری پیروز شد. او همچنین به طور مرتب با بیماران مبتلا به سرطان دیدار می کند و به آن ها روحیه و قوت قلب می دهد.
قهرمانی که تسلیم نشد
نمی شود از مشاهیری که با روحیه قدرتمند به جنگ سرطان رفته اند، حرف زد و از لانس آرمسترانگ اسم نبرد. این قهرمان افسانه ای دوچرخه سواری، از نوجوانی و در سال های پیاپی در مسابقات بین المللی تور دو فرانس و سایر رقابت های معتبر دوچرخه سواری مقام قهرمانی را به دست آورد و بارها توسط نشریات ورزشی معتبر، بهترین ورزشکار جهان، لقب گرفت.
ولی آرمسترانگ در کنار شهرتی که به عنوان یک ورزشکار دارد، به عنوان یک قهرمان مبارزه با سرطان هم مشهور است. او حتی کتابی درباره بیماری و نحوه درمانش نوشت به نام «سرطان؛ بهترین رویداد زندگی من » که یکی از کتاب های موفق و پرفروش در این
زمینه است.
قصه بیماری آرمسترانگ از سال 1996 شروع شد؛ زمانی که او در اوج جوانی و قدرت بود و هرگز گمان نمی کرد به یک بیماری جدی مبتلا شود. اما به تدریج علائم ساده ای که تجربه می کرد، شدیدتر شدند و لانس را مجبور به مراجعه به پزشک کردند. در آزمایش هایی که متعاقبا از او به عمل آمد، معلوم شد که به سرطان بیضه مبتلا شده است. این خبر بسیار شوک آور و باورنکردنی بود؛ به خصوص آن که سرطان آرمسترانگ در مرحله پیشرفته قرار داشت و به ریه های او هم متاستاز داده بود.
اما همین بیماری که ممکن بود هرکسی غیر از این ورزشکار مبارزه طلب را به زانو دربیاورد، برای او تبدیل به بزرگترین سفر قهرمانی اش شد. لانس تصمیم خودش را گرفته بود؛ او می خواست به هر قیمتی خوب شود. پزشکان به سرعت درمان را شروع کردند و همزمان با چند جراحی سخت، شیمی درمانی هم انجام شد. آرمسترانگ در طول دوره شیمی درمانی به شدت ضعیف شده بود و از نظر مالی در مضیقه قرار گرفت، به طوری که ناچار شد بخشی از اموالش را برای تأمین هزینه های درمانش بفروشد. با این حال، او هرگز تسلیم نشد و با بهره مندی از حمایت های روحی مادرش و دوستان نزدیکش و با تبحر تیم پزشکی درمانگرش، توانست سلامتی اش را دوباره به دست بیاورد. این بهبودی از نظر پزشکان معالج لانس، چیزی شبیه معجزه بود.
آرمسترانگ به محض به دست آوردن بهبودی اش، ورزش حرفه ای را از سر گرفت و به افتخارات و قهرمانی هایش ادامه داد. او بعد از بهبودی، 7 بار پیاپی قهرمان تور دو فرانس شد که یک رکورد محسوب می شود. با این حال، نگرش لانس به زندگی، بعد از سرطان به کلی تغییر کرد. سرطان، نقطه عطفی در زندگی او بود و از آن به بعد نگاه این قهرمان، تنها به دوچرخه اش نبود. او فعالیتهای عام المنفعه گسترده ای را در راه مبارزه با سرطان، سرلوحه زندگی اش قرار داد و بنیاد لانس آرمسترانگ را برای پشتیبانی از بیماران مبتلا به سرطان و افزایش دانش مردم جهان برای مبارزه با این بیماری تأسیس کرد. شعار این بنیاد «زندگی قدرتمندانه » است. این بنیاد می کوشد به بیماران مبتلا به سرطان، قدرت دهد با این بیماری کنار بیایند و بر آن غلبه کنند.
دکتر سارا هاشمی نیک