دو فیلم “هر شب تنهایی” به کارگردانی رسول صدرعاملی و “زندگی ام بدون من” به کارگردانی ایزابل کویست موضوع های یکسانی دارند: یک زن جوان، ناگهان میفهمد دچار بیماری لاعلاجی شده است.
در فیلم “هر شب تنهایی” لیلا حاتمی، مدام به دنبال معجزه ای است. اما در فیلم “زندگی ام بدون من”، سارا پولی در همان پنج دقیقه ای که دکترش برای او بیماری اش را توضیح میدهد، شرایط را می پذیرد. آرمان گرایی و ایده آل گرایی لیلا و رفتنش به دنبال معجزه در مقابل واقعگرایی و پذیرش حقیقت از سوی سارا قرار دارد.
سارا بیماری اش را به هیچ کس نمیگوید. فقط خودش و دکترش از بیماری او خبر دارند. سارا تصمیم میگیرد خانواده اش را خوشحال نگه دارد. او دو دختر کوچک دارد. برای هر دو تا سن هفده سالگی شان پیام تبریک تولد و توصیه های مادرانه ضبط میکند، تا هر سال در زمان تولدشان، نوار مربوط به همان سال را دکترش به آ نها بدهد. او تنها این راز بزرگ را درون خود حفظ میکند. در مقابل، لیلا زندگی را به کام همه تلخ میکند. به همه چیز و همه کس شک میکند. به شوهر و برادرش بدبین میشود. مراحل درمان را طی نمیکند. دیگران را نگران خود میکند. به عبارتی، لیلا زندگی اش را رها میکند. خود را مرده میپندارد، محبت ها را باور نمیکند. سارا عاشق میشود و سعی میکند از بقیه زندگی اش نهایت لذت را ببرد .
چرا برخورد این دو زن به این اندازه متفاوت است؟ این تفاوت از کجا سرچشمه میگیرد؟
در پاسخ به این سوال می توان گفت هر فردی با توجه به ویژگیهای شخصیتی خود و بستر فرهنگی اجتماعی که در آن زیسته، “رفتارِ بیماری” خاص خود را دارد. رفتار بیماریِ یک فرد، چگونگی واکنش او به نشانهها و علایم بیماری است. فرد با توجه به باورها و ارزشهای فرهنگی که در آن زیسته است به علایم بیماری واکنش نشان میدهد.
واکنش نسبت به بیماری در فرهنگهای مختلف، متفاوت است. برای مثال تحقیقات نشان داده است که ایتالیایی ها دردی که حس میکنند را اغراق آمیزتر بیان میکنند و جلوه میدهند. این سبک بروز درد در واقع بخشی از فرهنگی است که بیان آزادانه درد و ناراحتی در آن تشویق میشود و در نتیجه بیماران، درد احساس شده خود را با عاطفه، احساس و اغراق بیشتری بیان میکنند. در مقابل ایرلندیها با توجه به عناصر فرهنگیشان، تا حدی به انکار دردِ احساس شده می پردازند.
در رابطه با دو فیلم مطرح شده، اگر این رویکرد را بپذیریم که هنر از جمله سینما و فیلم سازی در هر جامعه ای با فرهنگ آن جامعه ارتباط متقابل دارد، و اگر هر کدام از این فیلم ها را به نوعی نماینده ی جامعه خودشان بدانیم، باید گفت در این دو جامعه، سب کهای مسلط مقابل ه با بیماری متفاوت است.
سبک های مقابله، چگونگی پردازش اطلاعات و تفسیر نشانه ها و علایم بیماری توسط شخصِ بیمار را نشان می دهند. در یک تقسیم بندی اولیه میتوان سبکهای مقابله ای را به دو سبک انکارکننده (اجتناب کننده) و پذیرنده تقسیم کرد. در سبک انکارکننده، فرد از لحاظ روانی از موقعیت استرس زا فاصله میگیرد و در نتیجه قادر به مدیریت موقعیت و بهبود بخشیدن شرایط نیست. در این سبک فرد حالت منفعل دارد، بدبین است، علاقه کمتری به پیگیری درمانهای تجویز شده دارد و مسئولیت بیماری اش و مدیریت شرایط را بر گردن دیگران می نهد.
اما در سبک پذیرنده، فرد شرایط بیماری را می پذیرد و به صورت فعال به آن واکنش نشان می دهد، درباره بیماری اطلاعات بیشتری کسب میکند و سعی دارد به کنترل شرایط پیش آمده بپردازد و به عبارتی روحیه مبارزه و درگیری دارد. می توان لیلا را نماینده ی سبک اجتناب کننده و سارا را نماینده سبک پذیرنده قلمداد کرد.
برای تببین اولیه می توان استدلال کرد که لیلا در جامعه ای با فرهنگ ایده آل گرا زیسته و سارا در جامعه ای با فرهنگ واقع گرا. نوع برخورد، تفسیر بیماری و نحوه برخورد با بیماری است که میزان تأثیر و آسیبِ بیماری بر کیفیت زندگی بیمار را تعیین میکند. چنانچه ما بر رفتار بیماریمان دقت کنیم، و سبک مقابله ایمان را از سبک اجتناب کننده به سبک پذیرنده تغییر دهیم، کیفیت زندگی خود و اطرافیانمان را بهبود خواهیم داد.
زینب محمودآبادی
دانشجوی دکتری جامعه شناسی، گرایش جامعه شناسی پزشکی